این روزها شاهد آلبوم خاطره انگیز رسوای زمانه از علیرضا قربانی هستیم....به همه توصیه می کنم که این آلبومو تهیه کنن چون یادآور آهنگهای قدیمی و خاطره انگیز گذشته هاست...هفته نامه همشهری جوان یه مصاحبه در خصوص همین آلبوم با قربانی کرده که من می ذارم براتون:
رسوای زمانه» علیرضا قربانی این روزها بازار موسیقی را به سمت قدیمیها کشانده؛ موسیقیای که شاید جوانها کمتر دوستش داشته باشند.
قربانی از بیحوصلگی جوانها در گوش دادن به آواز میگوید.
این روزها بازار نوستالژی بازی حسابی داغ است. آلبومها و آهنگهای قدیمی، پشت سر هم، سر از دکههای فروشگاههای محصولات فرهنگی در میآورند؛ آلبومهایی که بازخوانی شدهاند و آمدهاند توی بازار تا دل طرفدارهای آهنگهای قدیمی را ببرند. این وسط آلبوم «رسوای زمانه» یک شوک در بازار موسیقی بود چون دو تا اسم بزرگ روی آن به چشم میخورد؛ استاد همایون خرم و علیرضا قربانی؛ یکی ستاره موسیقی چهار، پنج دهه پیش ایران و دیگری ستاره این روزهای موسیقی سنتی. هر چند علیرضا قربانی را بیشتر با موسیقی تیتراژ سریالهایی مثل «شب دهم» و «مدار صفر درجه» میشناسیم اما کارهای دیگر او هم به همین اندازه خوب و شنیدنیاند؛ مخصوصا ً آثارش با همکاری علی قمصری مثل «سرو روان» که در نوع خود، ساختارشکن و کم نظیر به حساب میآید. با علیرضا قربانی از «رسوای زمانه» و حال و هوایش حرف زدهایم تا سر در بیاوریم که او چگونه با یک گردش 180 درجه، رفت سراغ بازخوانی کارهای قدیمی.
چه شد که کار با آقای خرم را شروع کردید و برگشتید به فضای موسیقی قدیمی؟
راستش آقای خرم بعد از آقای تجویدی تنها کسی است که من در موسیقی ایرانی میشناسم که از شاگردان مستقیم ابوالحسن خان صبا بوده است. نوع موسیقیای هم که آقای خرم کار میکنند، تقریبا ً همان موسیقیای است که مرحوم صبا میشناختند و ارائه میدادند. من خودم از کسانی هستم که از کودکی عاشق ملودیهایی بودم که ایشان میساختند. میخواهم بگویم در ملودی پردازی و ساخت تصنیفهای ایرانی واقعا ً آقای خرم بینظیر هستند. ما مانند آقای خرم در موسیقی ایرانی نداریم، همان طور که مثل استاد علی تجویدی را دیگر در موسیقی ایرانی پیدا نخواهیم کرد. این دو نفر از بزرگترین آهنگسازها و تاثیرگذاران برنامه «گلها» بودند. برای همین همیشه آرزویم این بود که یک روز بتوانم آهنگهای ایشان را کار کنم.
کدام یک از آهنگهایی را که آقای خرم ساخته اند، بیشتر دوست دارید؟
واقعا ً همه را دوست دارم. همهشان دوست داشتنیاند؛ مثلا ً دو تا ازآهنگهایی که خیلی دوست دارم، همین تصنیف «تو ای پری کجایی» و «اوج آسمان» است. چند تصنیف هم در همایون دارد که بینظیر است و من خیلی دوستشان دارم.
خب، چرا اینها را بازخوانی نکردید؟
شرایطش پیش نیامد. ما در این آلبوم قصد داشتیم کارها متفاوت و گلچین باشند. برای همین هم نمیشد تمام آن آهنگهایی را که مد نظرمان است، باز خوانی کنیم ولی خیلی دوست دارم در یک فرصت دیگر این کار را انجام دهم.
حتما ً قبول دارید که کارهای استاد خرم مربوط به موسیقی چهار، پنج دهه گذشته ماست و امروزه تا حد زیادی موسیقی ما متفاوت شده. برای همین، این نوع آثار هر قدر هم که خوب باشند، به اندازه موسیقیهای متناسب با فضای امروز مخاطب ندارند.
بله، قبول دارم ولی هنرمند همیشه نمیتواند در راستای آن چیزی که جامعه و مخاطب میخواهد قدم بردارد؛ همیشه نمیتواند آن چیزی را که مخاطب دوست دارد بخواند. این طوری که میشود موسیقی بازاری و دیگر اصلا ً اسم «هنر» را نمیشود روی آن گذاشت و هنرمند همیشه براساس علاقهمندیهایش و بر اساس آنچه جوشش درونی و روحی اوست، کار میکند. حالا ممکن است اقبال عمومی داشته باشد یا نداشته باشد. البته اگر اقبال عمومی داشته باشد، خیلی بهتر است. نمونه واضحترش را شما در سینما میبینید. بعضی فیلمها ساخته میشوند که ارزششان از صفر هم پایینتر است ولی فروش چند میلیارد تومانی میکنند و رکورد فروش سینما را هم میشکنند. این یعنی اینکه آن فیلم، فیلم خوبی بوده؟ نه، ولی در مقابلش همین فیلم «درباره الی». من خودم زمانی که این فیلم جایزه خرس نقره ای را گرفت، آلمان بودم. در ایران هم ار آن استقبال شد و فروش میلیاردی کرد. هر چند مثل آن فیلم قبلی پرفروش نبود ولی باز هم فروش رضایت بخش بود. خب، کارگردان و کسانی که این فیلم را ساخته اند، به دنبال آن نبودهاند که تماشاگر خوشش بیاید. اگر میخواستند، میرفتند و یک جور دیگر میساختند. کارگردان فیلم را با سلیقه و احساس خودش ساخته و اتفاقا ً موفق هم شده و فروش خوبی هم داشته.
خود همین «درباره الی» هم که در موردش صحبت میکنید، نوگراییهای زیادی دارد.
بله کاملا ً درست است ولی من منظورم این بود که کارگردان فیلم را برای گیشه نساخته ولی خب، گیشه هم داشته و این خیلی خوب است. هنرمند واقعی هم همان کاری را که به نظرش درست و خوب میآید، انجام میدهد. حالا گاهی مخاطب میپسندد و فروش خوبی میکند که چه بهتر، گاهی هم چندان پر مخاطب نمیشود. من نگاهم این است. من فکر میکنم مهم نیست که این روزها ریتمها تند شده اند، مهم نیست که دیگر جوانها حوصله گوش کردن آواز را ندارند، مهم نیست که دیگر تک نوازی در موسیقی ما کمرنگ شده، باید این نوع موسیقی حفظ بشود، ما آوازهای خوبمان را تکرار کنیم، باید موسیقیهای گذشتگانمان را حفظ کنیم و گرنه از بین میروند.
فکر میکنید موسیقی ایرانی از این روندها مسیر درست خودش را طی میکند؟
فکر میکنم این روزها موسیقی ما یک مقدار بی سر و سامان شده است. این علتهای مختلفی دارد؛ بعضی مواقع عدم علم و مهارت و توانایی کافی است؛ گاهی اوقات درک نکردن روح و معنویت موسیقی ایرانی است. الان یک نگاهی در این آموزشگاهها و گروههای موسیقی بکنید، میبینید کلی نوازنده خوب وجود دارند که ملودیها را بسیار عالی اجرا میکنند ولی جواب آواز را نمیتوانند بدهند یا یک تکه بداهه نوازی نمیتوانند داشته باشند. این متأسفانه عیب بزرگی است. این نشان میدهد که نسل جدید موسیقی ما از آن معنویت و روح موسیقی یرانی فاصله گرفته است. به علاوه، آن حس و عشقی که در گروهها و نوازندههای قدیمیتر مثل گروه چاووش یا نوازندههای برنامههای گلها وجود داشت. دیگر در مورد موزیسینهای الان کمتر پیدا میشود.
خیلیها میگویند شما در خواندن دچار شجریان زدگی شده اید. نظر خودتان چیست؟
سوال سختی پرسیدید. نمیدانم، باید دیگران که از بیرون نگاه میکنند، تشخیص بدهند ولی من یک چیز کلی را در مورد خودم و خوانندههای همدوره خودم مثل همایون شجریان، سالارعقیلی و ... میتوانم بگویم و آن این است که ما در دورهای رشد و نمو کردیم که پیچ رادیو را که باز میکردی، صدای شجریان به گوش میخورد. معروفترین کاستهای بازار مال استاد شجریان بود و همیشه در خانههای ما صدای استاد شجریان به گوش میرسید. برای همین ناخواسته و ناخودآگاه تا حد زیادی نوع آواز خواندنمان هم خیلی به استاد شجریان نزدیک شد. البته این حس آقای شجریان هم بود که موسیقی آوازی را در حد کمالش ارائه کردند و ناخواسته در آوازه بیرقیب شدند. به جرأت میگویم که اقای شجریان از معدود افرادی هستند که بعد از انقلاب، شایستگی لقب استادی را دارند. با این حال در آن زمان ما فقر آوازی هم داشتیم، یعنی فقط استاد شجریان بود و دو سه خواننده دیگر که نه چندان شناخته شده بودند و نه کیفیت کارهایشان به پای ایشان میرسید. برای همین تنها همدم و مونس گوشهای ما شده بود صدای ایشان و ناخودآگاه هم تمام هم نسلهای من از آن نوع آواز بهره ای داریم. البته مردم آواز را خیلی خوب تشخیص میدهند و گرنه ما در ساز هم همین مشکل را داریم.
یعنی در آنجا هم تک قطبی شده ایم؟
بله، ولی مردم آواز را بیشتر و بهتر تشخیص میدهند. ساز را فقط کسانی که کمی در موسیقی تخصص دارند، متوجه میشوند؛ مثلا ً در تارنوازی الأن چه کسی را داریم که شیوه نواختنش از دو شیوه رایج آقای علیزاده و لطفی خارج باشد؟ یا در کمانچه نوازی هم همین طور. دیگر کسی به روش علی اصغر بهاری کمانچه نمیزند بلکه همه شیوه دیگری را در پیش گرفته اند.
هیچ وقت احساس رقابت با سایر خوانندگان هم نسل خود مثل همایون شجریان و سالار عقیلی داشته اید؟
اگر در هنر رقابت وجود نداشته باشد، معنا ندارد. رقابت باعث ایجاد دقت، تمرکز، توان و استفاده از پشتوانه دانش میشود و اگر این حس وجود نداشته باشد، دقت در شعر، موسیقی و رپرتوار کم میشود. ما باید از این فاکتورها استفاده کنیم. البته طبیعی است که کسانی در این عرصه از موقعیتهای خاصتری برخوردارند، شرایط کاری راحتتری دارند. با تمام این اوصاف رقابت کار را شیرین میکند؛ ضمن این که با شرایط سخت کار کردن و مقبول طبع مردم صاحب نظر شدن، لطفی دیگر دارد.
چند سالی است که با ارکستر ملی برنامه نداشتیهاید. نمیخواهید فعالیتتان را در آنجا ادامه دهید؟
ارکستر ملی که الأن وضعیتش معلوم نیست و با مشکلاتی که درونش پیش آمده، معلوم نیست آقای فخرالدینی به ارکستر برگردند. آقای فخرالدینی یک جورهایی روح ارکستر ملی هستند و سالها با چنگ و دندان آن را حفظ کردند و خیلی برایش زحمت کشیدند. من هم استنباطم این بود که اگر یک روزی آقای فخرالدینی در ارکستر موسیقی ملی نباشد، ارکستر دچار مشکل خواهد شد و آن فضای سابق را دیگر نخواهد داشت. من هم از سال 77 خواننده ثابت ارکستر ملی بودم، یعنی بعد از آقای شجریان در تمام برنامههای ارکستر ملی حضور داشتم ولی به یک جایی رسید که من سرم خیلی شلوغ شد و میخواستم بیشتر به کارهای خودم برسم. ارکستر ملی هم بسیار پرکار بود و هر دو سه ماه یک بار کنسرت داشت. برای همین نمیتوانستم، هم به کارهای خودم و هم به ارکستر ملی برسم. البته الأن هم بیشتر ترجیح میدهم به کارهای خودم برسم.
پس طبیعی است که موسیقی و ترکیب سنتی را بیشتر از کارهای کلاسیک دوست داشته باشید.
بله دقیقا ً. من یک گروه سنتی را بیشتر دوست دارم تا ارکسترهای بزرگ. ارکسترهای بزرگ آدم را محدود میکنند و در آنجا دست آدم بسته است. با این حال علاقه خاصی هم به ارکسترهای کلاسیک دارم حتی ارکستر سمفونیک. ولی از 86-85 به علت فشردگی کارهایم و این که خیلی از مواقع اصلا ً ایران نبودم، نمیتوانستم با آنها همکاری کنم.
نمیخواهید دوباره کار تلویزیونی داشته باشید؟
بعد از «مدار صفر درجه» دیگر کاری نکردم. همان زمانی که مدار صفر درجه پخش میشد، چند تا پیشنهاد داشتم اما نمیخواستم چند تا کار از من همزمان در تلویزیون پخش شود. بعد از آن هم مورد مناسبی پیش نیامد که کار کنم.
مورد مناسب یعنی چه موردی؟
اول باید به داستان فیلم یک نگاهی بکنم و بعد ببینم قرار است چه کارگردانی آن را کار کند. کارگردان سه تا از موسیقی فیلمهایی که تا به حال کار کرده ام (مدار صفر درجه، شب دهم و ملاصدرا) حسن فتحی بوده و من به علت علاقهای که به این شخص و کارهایش دارم، دوست دارم که موسیقی فیلمهایش را هم کار کنم. بعد هم چیزی که برایم مهم است، این است که آهنگسازش چه کسی است. من کارهای فردین خلعتبری را خیلی دوست دارم و خلعتبری هم خیلی خوب من را میشناسد. برای همین همیشه کارهایی را به من پیشنهاد میکند که من دوست دارم و قبول میکنم. با این شرایطی که گفتم دوست دارم موسیقی فیلم کار کنم و اگر پیشنهاد خوب دیگری باشد، قبول میکنم.
عشق من بنان
قربانی و علاقههایش
آدمهایی مثل علیرضا قربانی، قاعدتا ً باید آدمهای سختگیری در زمینه انتخاب موسیقی باشند. حق هم دارند؛ مثل آشپزی که طاقت غذایی بیکیفیت را ندارد. اما او در مورد علاقههایش زیاد سخت نمیگیرد. هر چند در مورد خواننده مورد علاقه و موسیقی محبوبش، دست روی گزینههایی گذاشته که ردخور ندارند.
خودتان بیشتر به کدام خواننده قدیمی علاقه دارید؟
من مرحوم بنان را بیشتر از بقیه دوست دارم، مخصوصا ً در کارهای ارکسترالش. واقعا ً او را قابل مقایسه با دیگر خوانندهها نمیدانم. برای همین علاقه خاصی به مرحوم بنان دارم. همیشه هم به دوستان و شاگردانم توصیه میکنم که از کارهای آقای بنان غافل نشوند و چند باره آنها را گوش کنند چون واقعا ً کارهای بینظیری در موسیقی ایرانی دارند.
ولی به نظر نمیآید سبک و سیاق خواندنتان به بنان نزدیک باشد.
خب، واقعا ً باید به شرایط نگاه کرد. کارهای مرحوم بنان در فضای برنامه گلها و در اوضاع اجتماعی و فرهنگی آن زمان ساخته شدهاند و سبک خواندشان هم منحصر به فرد است ولی من سعی میکنم از تمام کارهایش به خصوص آوازهایی که خوانده است، استفاده کنم.
خودتان بیشتر کدام کارهای بنان را دوست دارید؟
من بیشتر کارهای بنان را دوست دارم. چند تا کار دارد که در دستگاه شور اجرا شده، همراه با استاد شهناز و با مرتضی محجوبی. یک نوا دارد که مطلع شعرش این است. «جز تو کسی داشتنی نیست». به نظر من بینظیر است و نمونه اش را نداریم؛ یا یک آواز دیلمان بدون ساز دارد که غوغاست و در آن اوج هنرمندی خودش را نشان داده است؛ «آمدی جانم به قربانت ...» که همه از آن خاطره دارند. در کل بیشتر کارهای بنان را دوست دارم.
فکر میکنید بهترین یادگاری ای که مردم از علیرضا قربانی دارند، چیست؟
نمیدانم، باید از خودشان بپرسید (با خنده) ولی میدانم که بعضی موسیقی فیلمهایی که خواندهام، به خاطر این که مرتب از تلویزیون پخش میشدهاند و همراه فیلم و داستان بوده اند، از بقیه معروفتر هستند. نظر شما چیست؟
من فکر میکنم موسیقی تیتراژ «شب دهم» از بقیه کارهای شما نوستالژیک باشد.
بله، شب دهم اولین موسیقی فیلمی بود که از من پخش میشد و اتفاقا ً به خاطر داستانی که داشت و ایامی که پخش میشد، خیلی با احساسات مردم نزدیک بود. من هم فکر میکنم «شب دهم» کمی از بقیه معروفتر باشد. البته کارهای دیگری مثل «کیف انگلیسی» یا «مدار صفر درجه» هم کارهای متفاوتی بود که فکر میکنم خیلی خوب در ذهن مخاطبها مانده باشد.