گفتوگو با علیرضا قربانی به بهانه کنسرتهایش در فرانسه، مراکش و ایران
مگو که من کشته شدم ( با ویرایش در تیتر)
منبع : سایت روزنامه ی شرق
در طبقه دوم قطار TGV، گروهی از نوازندگان و خوانندگان ایرانی به سمت شهر «نیس» در جنوب فرانسه در حال حرکتند. پنج نوازنده و یک خواننده به سمت کمان مدیترانه میروند تا اصوات، نواها و نغمههای موسیقی ایرانی را به گوش دوستداران این موسیقی در این شهر ساحلی و تفریحی برسانند. مردی ناگهان متوجه یکی از اعضای گروه ایرانی میشود و خطاب به او میپرسد: شما علیرضا قربانی هستید؟ قربانی که چند روزی است تقریبا به غیر از مکالماتش با اعضای گروه، با کسی فارسی حرف نزده، غافلگیر میشود و میگوید بله من قربانی هستم.
صحبتهای بین آن مرد و سه همراهش با قربانی و گروهش، گل میاندازد. قربانی از موسیقی و اجرایش در نیس میگوید و آنها از پروژهای که باید در فرانسه انجام دهند. ساعتی بعد قربانی و گروهش به مقصد میرسند و دو روز در این شهر و شهری مجاور آن کنسرت میدهند. در شهر نیس پوسترهای زیادی از گروه ایرانی بر در و دیوار نصب شده و خصوصا در رستورانها و نقاط تفریحی این شهر، این پوسترها بیشتر دیده میشود. موسیقی ایرانی البته تنها در نیس هواخواه ندارد، تقریبا در اغلب شهرهای مهم یا غیر مهم فرانسه دوستدار این موسیقی پیدا میشود. قربانی و گروهش بعد از اجرا در این شهر، به مراکش میروند و در این کشور هم کنسرت اجرا میکنند. بعد از چند روز خود را به تهران میرسانند تا بعد از چند روز تمرین در تالار رودکی به شیراز رفته و در این شهر روی صحنه بروند. در فاصله این جابهجاییها و رفتوآمدها، با قربانی در تالار رودکی قرار میگذاریم؛ در حالیکه آماده تمرین برای کنسرت شیراز است؛ کنسرتی که 19 و 20 تیر در شیرازبرپا شدهاست. باغ عفیفآباد شیراز در حالی در این دو شب میزبان ارکستر ملی به خوانندگی قربانی شد که تا چندی دیگر، تهران میزبان آواز قربانی و نوازندگی اعضای این ارکستر به رهبری بردیا کیارس خواهد شد.
اواخر خرداد، شاهد اجرای شما و گروهتان در شهر نیس فرانسه
بودیم. آنطور که شنیدهایم با استقبال خوبی روبهرو شده. درباره اجرا و
حضورتان در نیس بگویید.
این برای چندمینبار بود که در شهر نیس برنامه داشتیم. البته اینبار
برنامهمان در قالب فستیوال بود. در تابستان اکثر فرانسویها به نیس
میآیند که شهری بندری و گرانقیمت در فرانسه است؛ به همین خاطر تعداد
کنسرت و فستیوالهایی که برگزار میشود، خیلی زیاد است. غیر از اجرا در شهر
نیس که همراه با یک گروه تونسی انجام شد، ما یک اجرا هم در شهر مجاور نیس
داشتیم، از آنجا راهی شهر تنجیر در شمال غربی مراکش شدیم و آنجا هم در یک
فستیوال شرکت کردیم. کنسرت مراکش روز اول تیر برپا شد و ما در این کنسرت که
«نکوداشت رومی» نام داشت، قطعاتی از موسیقی ایرانی را روی اشعاری از
مولانا اجرا کردیم.
اجرای شما در ایران و اپراتورهایی که انتخاب میکنید، چه تفاوتی با اجراهای خارج دارد؟ آیا از مخاطبشناسی مشخصی تبعیت میکنید؟
یکی از مهمترین فاکتورهای فستیوالها که برای هنرمند انگیزه ایجاد میکند
تا در آنها شرکت کند، تنها و تنها بحث اعتبار هنری است. این باعث میشود
که هنرمند آثارش را به اهالی موسیقی دنیا معرفی کند. فرض کنید وقتی در یک
فستیوال، از شرق تا غرب عالم شرکت میکند، این فستیوال مکانی مناسب برای
معرفی آن کشور است. شما میتوانید شاهد موسیقی شرق باشید، از هند و چین
گرفته تا آمریکای جنوبی، کلمبیا و... . بنابراین یکی از مهمترین دلایل و
انگیزههای من برای شرکت در فستیوالها، معرفی موسیقی ایرانی است. در
فستیوالها به ندرت مخاطب ایرانی میبینید. یادم میآید در شهر اینسبروگ در
اتریش برنامه داشتم. در آنجا مجموعا 50 ایرانی بیشتر در شهر نبود و از بین
آنها شاید سه تا چهار نفر به کنسرت آمده بودند. غالب مخاطبان فستیوالهای
خارجی، غیرایرانی هستند. مخاطبان ایرانی معمولا به کنسرتهای آمریکا و
کانادا میآیند، ولی در شهرهای بزرگی مثل پاریس و مونیخ تعداد مخاطبان
ایرانی کمتر است. البته ما سال گذشته در پاریس در سالن «تئاتردولاویل»
برنامه داشتیم. آنجا هم بخش عمدهای از مخاطبان، خود فرانسویها بودند. این
غیرایرانی بودن مخاطبان در فستیوالها و کنسرتهای خارجی اساسا برای من
خوشایندتر است؛ چون مخاطبان ایرانی را ما در ایران داریم و آنچه نیاز
داریم، این است که برای غیرایرانیها انگیزه ایجاد کنیم تا موسیقیمان را
گوش دهند.
موسیقی ایرانی را بیشتر در طبقهبندی World Music میگنجانند؛ هر
چند در عرصه جهانی این مساله به خوبی تعریف نشده. به نظر شما جایگاه
موسیقی ایرانی در بین ژانرها و سبکهای مختلف کجاست؟
منظورتان را واضحتر بگویید، از نظر پتانسیل درونی و ماهیت موسیقی یا از
جهت جایگاهی که برای مخاطبان عام و خاص در خارج از ایران دارد؟
منظورم جایگاه موسیقی ایرانی برای مخاطبان خارج از ایران است...
از این جهت هیچ جایگاهی ندارد. من در دو ماه گذشته دو بار در مراکش بودم،
آنقدر شاخههای مختلف موسیقی در فستیوال «موازین» زیاد بود که آدم تعجب
میکرد.
در فستیوال موازین، یوسف اسلام شرکت کرده بود که بسیار پرطرفدار است یا
چند نفر از خوانندههای پاپاستار سیاهپوست آمریکایی که درجه یک هستند و
بالای شش، هفت میلیون دلار دستمزد میگیرند. اگر بخواهیم مقایسه کنیم، باید
بگویم مخاطب موسیقی ایرانی، در حد صفر است و اصلا قابل قیاس نیست. در ژانر
موسیقی پاپ برای کنسرت کاظم الساهر، یک استودیوم 40 هزار نفری، مخاطب آمده
بود و همه با او میخواندند. میخواهم بگویم جامعه عرب در موسیقی بسیار
هماهنگ هستند. ما اساسا در داخل کشور با موسیقی مشکلات عدیدهای داریم و
اینکه چکار میشود کرد، موضوع معالفارغی است و اصلا نمیشود راجع به آن
صحبت کرد وقتی در ایران نمیتوان راحت و بدون پشتوانه فعالیت کرد و با
بزرگترین موانع و دردسرها روبهرو هستیم، بیهوده است بحث خارج از ایران را
مطرح کنیم. ما هنوز در برگزاری کنسرت و گرفتن مجوز سیدی مشکل داریم؛
بنابراین پرداختن به موسیقی ایرانی خارج از کشور مفهومی ندارد.
البته فکر میکنم غیرمنطقی است که از خوانندگان و نوازندگانمان
متوقع باشیم موسیقی ایرانی را به عنوان یک ژانر یا سبک در جهان معرفی کنند،
شاید این به عهده منتقدان داخلی و خارجی است...
بله، میخواهم بگویم که همه اینها مجموعهای از عوامل هستند. اول اینکه
موسیقی ما باید خوب تولید و اجرا شود و در مرحله بعد خوب ارائه شود. ما در
زمینه تمام این عوامل مشکل داریم. در تولید، ارائه و برگزاری کنسرت بسیار
مشکل داریم. در 30 سال گذشته به ندرت یک گروه موسیقی ایرانی داشتهایم که
صدادهیاش استاندارد باشد. موسیقی ایرانی در خیلی مواقع نه تنها رشد
نکرده، بلکه در یک سراشیبی قرار گرفته، آن هم از جهت نوازندگی، آهنگسازی و
ارکستراسیون. همه این مشکلات باید از داخل ایران حل شود. موسیقی ما در داخل
کشور رشد نکرده. برای روشنتر شدن منظورم، یک مثال میزنم. این روزها ما
شاهد جولان موسیقی عربسک در کشورهای حوزه خلیج فارس، ترکیه و... هستیم، این
موسیقی یک سبک شناخته شده است. کاری ندارم که موسیقی ایرانی به جهت ماهیتش
حرکتهای ریتمیک و مردمپسندانه ندارد چون این جزو ماهیت موسیقی ایرانی
است. با وجود اینکه موسیقی اصیل و کلاسیک هندی هم خیلی مخاطب ندارد. باید
ببینیم سبکهایی چون «عربسک» چگونه به چنین مقبولیتی رسیده. نحوه رسیدن به
این جوابها، کلید حل مشکلات ماست.
آقای قربانی وقتی برای برنامه به خارج سفر میکنید، ارتباطتان با مطبوعات بین المللی خیلی کم است، چرا؟
این کار من نیست که با مطبوعات مرتبط شوم، یک مدیر برنامه باید این کار را
انجام دهد. Manager با مدیریت و ارتباطاتی که دارد با تعدادی از مطبوعات
تماس میگیرد برای خبر و مصاحبه. البته باید بگوم سال گذشته مجله Telerama
مهمترین مجله فرانسه مصاحبهای با من کرد. این مجله دو صفحه کامل به من
اختصاص داد. تیتر جذابی زد: «صدایی که قرون را سوراخ میکند.» طی این مدت
با تعداد زیادی از روزنامهها و مجلات آنجا مصاحبه داشتهام، حتی یک بریده
جراید برای من آنجا درست کرده بودند. اما از آنجایی که جایگاه موسیقی ما
شناخته شده نیست، خود به خود مطبوعات هم تحت تاثیر این مساله قرار میگیرد،
برای مثال زمانیکه راوی شانکار کنسرت میدهد آنقدر این چهره جهانی است که
ناخودآگاه همه برای عکس و مصاحبه نزد او میروند.
شما از اواخر دهه 70 شمسی، خواننده ثابت ارکستر ملی شدید و کار
با استاد فرهاد فخرالدینی و ارکستر ملی را شروع کردید. بعد از ارکستر ملی
فاصله گرفتید و سال گذشته با آلبوم «رسوای زمانه» به آهنگسازی همایون خرم
مقداری به فضای ارکستر ملی نزدیک شدید و حالا دوباره به ارکستر ملی
پیوستید، آیا روند خاصی را مد نظر داشتید یا شرایط اینگونه ایجاب کرده؟
من چند ماه بعد از شکلگیری ارکستر ملی خواننده ثابت و دایم این ارکستر
شدم و در تمام برنامههای خارج و داخل حضور داشتم. هر چند جلوتر میرفتیم
مشغلههایمان بیشتر میشد و این محدودیت را ایجاد میکرد که نتوانم دایما
با ارکستر ملی همکاری کنم. بحث آمدن من به ارکستر ملی از بدو راهاندازی
مجدد پیش آمد؛ ولی من همچنان فرصت همکاری نداشتم تا امسال که قضیه کنسرت
شیراز پیش آمد و قرار شد بعد از آن هم برنامه داشته باشیم. ارکستر ملی چند
سال روند خوبی را در پیش گرفته بود تا اینکه طی یکی، دو سال اخیر به دلایلی
فعالیتش محدود شد. در واقع تا آخر سال 86 من دایما با ارکستر ملی همکاری
داشتم. در هر حال قبول دارم که طی این دو سال آخر فعالیتم کمتر شده بود.
هماکنون فکر میکنم دوستانی که برای راهاندازی مجدد ارکستر ملی آمدند،
مثل استاد علیزاده، استاد ظریف، استاد کامکار و آقای خلعتبری همه برای کمک
به ارکستر ملی آمدهاند تا این ارکستر پا بگیرد و از روند توقف خارج شود.
من هم به این دلیل که بتوانم کمک کنم همکاریام را از سر گرفتم چون
همانطور که گفتید مردم من را با ارکستر ملی میشناسند و فکر میکنم خاطرات
خوبی دارند. همه اینها دلیل بر این شد که از من دعوت کنند و من هم به این
نیت که در کنار بزرگانی که اسمشان را آوردم، بتوانم به ارکستر موسیقی ملی
کمک کنم آمدم و امیدوارم این اتفاق بیفتد.
زمانیکه برای اولین بار با ارکستر ملی همکاری کردید جوان بودید و
همه چیز به نوعی تحتالشعاع حضور استاد فرهاد فخرالدینی بود، اما حالا در
حضور مجددتان، بردیا کیارس رهبر شده که از شما جوانتر است. این امر را
چگونه میبینید؟
به هر جهت الان هم من خواننده ارکستر ملی هستم. هر چند تعداد کنسرتها
بیشتر باشد، تعداد مخاطبانی که طی این سالها پیدا میکنیم و ارتباط برقرار
میکنند ناخودآگاه به حرکت کنسرت کمک میکنند. مشکلی در این نیست. اگر
بزرگان نامدار موسیقی ایران چه خواننده و چه آهنگساز با ارکستر ملی کنسرت
دهند، حتما تعداد زیادی از مخاطبان را با اشتیاق به سمت این ارکستر
میکشانند. در هر حال امیدوارم حضور و تجربه من به ارکستر ملی کمک کند.
از همکاریتان با بردیا کیارس بگویید...
بردیا کیارس بدون تعارف در حال حاضر یکی از بهترین دوستان من است. همکاری
ما طی کنسرتهایی که سال پیش در برج میلاد داشتیم، شکل گرفت و بازتاب و
ماحصل این کنسرت برای من و فردین خلعتبری غیرقابل پیشبینی بود؛ خصوصا در
شرایطی که اصلا کنسرتی برگزار نمیشد. الحق و الانصاف بردیا کیارس خیلی خوب
از عهده کار برآمد، بهرغم اینکه اعضای شورای فنی ارکستر ملی علاقه داشتند
استاد فخرالدینی برای رهبری ارکستر بیایند که کار استادی را به دوش
بکشند. اما وقتی ایشان قبول نکردند من فکر میکنم بردیا کیارس گزینه خوبی
بود. چون آقای فخرالدینی هم هدفشان این بود که جوانترها را به عرصه رهبری
ارکستر وارد کنند و این حرکتی که انجام شد به نظر من بسیار پسندیده است و
آقای فخرالدینی دو نفر از جوانها را در دو برنامه برای رهبری آوردند و
این حرکتشان نقطه مثبتی بود.
قرار است ارکستر ملی کارهای آقای روحاللهخالقی را اجرا کند با
توجه به اینکه فرهاد فخرالدینی نسل بعد از روحالله خالقی است، بردیا کیارس
و نسل بعد از فخرالدینی، درک و دریافت بردیا کیارس از موسیقی روحالله
خالقی را چگونه میبینید؟
آن بحث تجربه است، ژانر تخصصی آقای فخرالدینی ارکستراسیون بوده یعنی نوع
ارکسترگذاری موسیقی ایرانی و حتما آقای فخرالدینی هم زمانی که به سن بردیا
کیارس بوده، این تجربه را نداشتند.
چه شد قطعات زندهیاد روحالله خالقی را انتخاب کردید؟
شورای فنی در اساسنامه ارکستر موسیقی ملی این مساله را تصویب کردند که
علاوه بر کارهای جوانها که قرار است در شورای فنی انتخاب شود، هر از چند
گاهی یادبود و بزرگداشتی برای پیشکسوتان برگزار کند با وجود اینکه در
کنفرانس هفته گذشته اعلام کردند که یادبودی برای استاد علی تجویدی برگزار
کنند و این خیلی هم پسندیده است،چون بزرگانی مثل روحالله خالقی، مرحوم
علی تجویدی و استاد بزرگ بنده همایون خرم انگشتشمار هستند. به قول آقای
علیزاده برای همه ما اینکه کارهای زندهیاد خالقی را اجرا کنیم، افتخار است
و من هم به گفته ایشان کاملا اعتقاد دارم.
شما حدود 13 سال است که کاملا حرفهای به موسیقی اشتغال دارید و
در حال حاضر به شخصیت آوازی خودتان رسیدهاید. تا چه حد میخواهید استایل
آوازیتان را که مختص خودتان است، حفظ کنید؟
این مساله خیلی قابل پیشبینی نیست. هر هنرمندی مسیری را برای خودش مشخص
میکند، در کنار این مسیر ممکن است اتفاقات بزرگی برایش پیش بیاید ولی
اینکه کسی بتواند هر روز طعم، رنگ و بوی کار خودش را با کیفیت و بر اساس یک
حرکت منطقی مشخص کند، کار سادهای نیست. در مسیر متداول و منطقی هنری، همه
علاقهمند هستند که رشد کنند و رنگ، بو و رایحه خاص خودشان را داشته
باشند. البته چهبسا هنرمندی از بزرگان تاثیر بگیرد. این خواسته قلبی من
است. در کل زمان باید این را نشان دهد.
شما کارهای فاخری را برای تیتراژ سریالهای تلویزیونی ارایه
دادهاید. ما در حال حاضر میبینیم خوانندگانی که به لحاظ سبک آوازی از شما
خیلی پایینتر هستند با خواندن تیتراژ، شهرتشان در میان مردم بیشتر شده.
شما هم قسمتی از شهرتتان را مدیون همین تیتراژها هستید، میخواستیم بدانیم
عدم حضورتان در تلویزیون به چه علت است؟
گفتن جملهای که در ذهن دارم یک مقدار سخت است و رنگ و بوی خودبزرگبینی
دارد، اما اگر بخواهم صادقانه صحبت کنم، باید بگویم در حقیقت میخواستم
پردهای را بشکافم. زمانیکه برای اولینبار در سال 77 تیتراژ «کیف
انگلیسی» را اجرا کردم، به شدت این کار مورد نکوهش قرار گرفت. حتی دوستانی
که به قول شما بیشتر از من کار میکنند و الان به شهرت رسیدهاند، آن زمان
به من گفتند این کار را نکن، آن هم به خاطر سابقه بدی که از فیلمهای قبل
از انقلاب و خوانندههای فیلم فارسی بود. با این حال از این موضوع بسیار
خوشحال بودهام. توجیه من این است که اگر سناریو، کارگردانی و موسیقی یک
فیلم خوب باشد، چه اشکالی دارد که یک تیتراژ خوب داشته باشد؟
زمانی این کار باید نکوهش شود که کار، خوب نباشد. همه سریالهایی که من
برای تیتراژ آنها خواندم، مثل «کیف انگلیسی»، «شب دهم»، «ملاصدرا» و «مدار
صفردرجه» تقریبا همه آنها یک داستان تاریخی دارند که سه تا از آنها کار
آقای حسن فتحی هستند. یکی هم کار آقای ضیاءالدین دری است، همه آنها تقریبا
در یک فضا هستند یکی از دوستان به من گفت مجموع زمانی که تو در دو سریال
کیف انگلیسی و شب دهم آواز خواندهای، پنج دقیقه نمیشود، اما جالب است که
اینقدر مخاطب جذب کردی. اگر از بخشی که به من مربوط میشود بگذریم، بخش
دیگر مربوط است به آهنگسازی و کار خوب کارگردان. چون این سریالها آنقدر
جذاب بود که مخاطب بسیاری داشت.
همین دوستانی که مرا مورد نکوهش قرار میدادند، در حال حاضر چند برابر من
کار میکنند اما من عجلهای نداشتم. اگر کار خوب باشد، الان هم انجام
میدهم اما باید کاری باشد که دوست دارم.
برخی معتقدند تجربه همکاری شما با گروه شمس ناکام بود. از این
جهت که شما میخواستید صدایتان را با دف و تنبور محک بزنید. با این نظرات
موافقاید؟
این تصور غلطی است. قبل از آن، من تعداد زیادی کنسرت داشتم، آن هم به
فاصله چند ماه بعد از اجرای ارکستر ملی در کاخ نیاوران که برای اولینبار
یک برگزارکننده خصوصی این کنسرت را برگزار کرد. بعد از آن با گروه «اشتیاق»
در کاخ نیاوران کنسرت داشتیم، قبل از آن در «روی در آفتاب» من چند قطعه
خواندم که فقط با تنبور بود. چند قطعه دیگر هم با ساز «دودوک» اجرا کردم که
ناکام نبود.
باتوجه به اینکه موسیقی ما تا حد زیادی برگرفته از ادبیات است، احاطه به شعر و ادبیات چه تاثیری در آواز و موسیقی ایرانی دارد؟ سوال خوبی بود. یکی از توصیههای من به تمام دوستان جوانتر از خودم، این است که برای شعر و ادبیات ارزش و اهمیت قایل شوند. تکنیک و ردیف دو بال یک پرنده هستند. اگر شما بهترین ردیف را بدانید اما تکنیک نداشته باشید، آوازهخوان خوبی نمیشوید، مدرس ردیف میشوید. در کنار اینها بحث معرفتی مطرح است. آوازخوان یا آهنگسازی که با آثار شعرا آمیختگی نداشته باشد و این آثار را گوش نکرده باشد، هیچوقت آن کاری که باید را نمیکند. من در کار خودم آنجایی که انتخاب اشعار آواز دست خود من است، حتما اشعاری را میخوانم که مدتها با آن زندگی کردهام. یک شعر است از مولانا که با گروه شمس اجرا کردیم و خیلی به آن علاقه دارم: گر جان عاشق دم زند / آتش به عالم در زند / وین عالم بیاصل را / چون دردها بر هم زند /و ... و یکی دیگر از اشعاری که این روزها با آن زندگی میکنم، این است: با درد بساز / چون دوای تو منم، در کس منگر که آشنای تو منم / گر کشته شدی مگو که من کشته شدم / شکرانه بده که خونبهای تو منم. مطمئن باشید که این شعر را در یکی از کارهای آینده خواهم خواند. باید یک دانایی نسبی به شعر و تاریخ ادبیات ایران داشته باشیم.
سلام دوست عزیز... خسته نباشید ...وبلاگتون عالیه....... خوشحال میشم در کنار ما باشید...منتظر حظور گرمتون هستیم....
سلام خسته نباشید .
انجمن دفاعیه از هنرمندان ایران با مطالبی چون :
۱ / «نادیا دلدار گلچین» صبح امروز دار فانی را وداع گفت
۲ / گردهمایی هنرمندان مقابل سینما آزادی
به روز شد .
منتظر حضور گرم و نظرات امید بخش شما عزیزان هستیم .
موفق باشید . یا حق .
محمد علی : ممنونم از مطالب شما امیدوارم موفق باشی
وبلاگ بنده یکی از کاملترین وبلاگ ها در مورد موسیقی ایرانیه امیدوارم از مطالبم لذت ببرید
سلام، نظام و صهیونیستها مشغول قمار بازی هستند اما شرطشان سر جان مردم ایران است. پیشبینی کردند هزارها مردم بی گناه ایران تلف خواهند شد اگر صهینیستها به نیروگاهای اتمی حمله کنند. مثل اینکه آقایان راجع به جان برّه یا بزی حرف میزند. صهیونیستها فقط اسراییلی نیستند آقایان دزدان که در نظام تشریف دارند از صهیونیستها بدتر هستند. خودشون حسابهای دلار و پوند در خارج دارند ولی مردم را به کشتن میدهند و وعدهٔ امام زمان میدهند. مرگ بر صهیونیست داخلی و درونی.