سلاطین دنیای هنر و فناوری

ورزشی، موسیقی، فناوری اطلاعات و ارتباطات

سلاطین دنیای هنر و فناوری

ورزشی، موسیقی، فناوری اطلاعات و ارتباطات

چوپان ، دروغگو بود ؟!!

چوپان، دروغگو بود، یا کتاب ما؟


بازخوانی پرونده چوپان دروغ‌گو

داستان چوپان دروغگو را همه خوانده ایم، و چوپان بیچاره را خوب می‌شناسیم.

تا به حال فکر کرده‌اید این داستان تا چه اندازه می‌تواند عمیق باشد؟

از قسمت‌های اول داستان بگذریم که چوپان به دروغ فریاد می زند: گرگ! و زمانی که مردم برای کمک به او می آیند، می خندد.

چون دروغ گفته، گرگی در کار نبوده...به نظر من این قسمت‌ها فقط حاشیه است و حاشیه‌ای که تلاش می‌کند چوپان را دروغ‌گو جا بزند.

و شاید موفق هم هست چون همه ی ما این چوپان را با دروغ‌گو بودنش می شناسیم.

با داستان جلوتر که می رویم، بعد از اینکه چوپان چندبار به دروغ مردم را برای دفاع از گله فراخواند، گرگ واقعی می‌آید و چوپان این بار هم فریاد: گرگ! گرگ! را سر می دهد، اما مردم هیچ اعتنایی نمی کنند.

کسی هست که آمدن گرگ را فریاد بزند اما گوشی برای شنیدن، و دستی برای یاری وجود ندارد.

مردم چوپان را باور ندارند.

اما این بار گرگ واقعی از راه می‌رسد و...فاتحه ی گله را می خواند....


حالا داستان را بررسی می کنیم.

باید روشن شود گرگ...چوپان و گله نماد چه افرادی هستند.

چوپان در ادب و هنر همیشه نماد پیامبران بوده است. «آیا از سرزمین تو نبود که فرشتگان سرودهای صلح و شادی انسان را برای چوپانان خواندند؟»

همه ی ما با خواندن این قسمت از شعر جبرا ابراهیم جبرا، شاعر  فلسطینی، به سادگی تشخیص می‌دهیم که سرودهای صلح و شادی، استعاره از «وحی الهی» است و چوپانان، استعاره از «پیامبران». حال بیایید داستان چوپان آشنای خودمان را با این دیدگاه بررسی کنیم که چوپان، نماد پیامبر باشد...پیامبر برای هدایت آمده.
مسیح هم زمانی که می‌خواست اهمیت هدایت توسط پیامبران را به مردم نشان دهد و بگوید تا چه اندازه هدایت کسانی که از راه راست منحرف شده‌اند برای پیامبر مهم است، مثال چوپان را برای قومش زد.

در انجیل می‌خوانیم «برای چوپان بازگرداندن بره ای که از گله جدا افتاده مهمتر از بقیه ی گله است که کنار هم اند...» تعداد بسیاری از پیامبران ما چوپان بوده اند، حضرت شعیب (ع)، حضرت موسی (ع) و...
از اینجا به بعد، چوپان را «پیامبر» در نظر می‌گیرم و با داستان پیش می رویم.

همانطور که گفتم قسمت اول داستان حاشیه است تنها برای دروغ‌گو جا زدن چوپان.

اما ما می دانیم، چوپان دروغ نمی گوید.

چوپان برای هدایت آمده تا مسیر بهترین چراگاه را به گله نشان بدهد و نگذارد هیچ بره ی سربه هوایی، از گله جدا بیفتد.

چوپان اگر دروغ می‌گفت چوپان نبود، می شد هم دست گرگ.

و این قسمت از داستان که چوپان به دروغ فریاد :گرگ. را سر می‌دهد حیله ی کثیفی بوده برای القای این مفهوم که نباید به حرف چوپان اعتنایی کرد.
بعد از آن گرگ از راه می رسد.

چوپان هم می‌خواهد به وظیفه‌اش عمل کند.

محافظت از گله...اما نباید تنها باشد پس فریاد می‌زند و کمک می خواهد.

اما چون قسمت اول داستان، یعنی القای دروغِ دروغ‌گو بودن چوپان موفق بوده، هیچ‌کس به یاری چوپان نمی آید.

و گرگ واقعی از راه می‌رسد و ....
چقدر ساده می‌توان به این نتیجه رسید که گرگ برای خود چوپان زیانی ندارد، او فقط نگهبان گله است.

تمام تلاشش برای حفظ گله بوده.

چه بسا چند دفعه ی اول هم گرگ آمده اما چوپان از پس دفاع از گله برآمده باشد!

زمانی هم که گرگ از راه می رسد، خود چوپان بلایی نمی بیند، بلا مال گله است...و مال مردمی که حرفش را باور نکردند و حالا سرمایه هایشان را از دست می دهند.
در تاریخ بسیارند قوم هایی که پیامبر برای هدایتشان فرستاده شده، تمام تلاشش را هم برای شناساندن گرگ به مردم کرده، اما مردم، گوشی برای شنیدن، و دستی برای یاری کردن نداشته اند....غرق بوده‌اند در دنیای کوچک خودشان، و گرگ یا همان بلا و مجازات از راه رسیده، و آنان را که گوش شنوا نداشته‌اند و پند پذیر نبوده‌اند در کام خود کشیده.
بد نیست فقط یکبار به فریاد های:گرگ! گرگ! چوپان که تنها برای نجات ما سر می‌دهد توجه کنیم، و همراه با او، و با یاری خداوند، خودمان را نجات دهیم...
چوپان دروغ‌گو نبود....این توهم ما بود که او را نشناخت...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد